زندگی ما چه نوع زندگی باید باشد؟ جایش کجاست و هدفش چیست؟ ما یک مشت افراد خارج از جامعه هستیم، چون که روسیه جامعه نیست. ما نه زندگی ی داریم، نه دینی، نه علمی، و نه ادبی. ملال و بی حالی و نامرادی و تلاش بیهوده این است زندگی ما. چین کشور نفرت انگیزی است، ولی نفرت انگیزتر از آن کشوری است که همه جور مواد برای زندگی دارد اما مثل یک بچه زهوار در رفته سراپایش را گچ گرفته اند.

. چون ما می فهمیم که برای ما در زندگی واقعی زندگی وجود ندارد، و چون ماهیت ما چنان بوده است که بدون زندگی نمی توانستیم زندگی کنیم، به دنیای کتاب ها پناه بردیم و بر حسب کتاب ها شروع کردیم به زیستن و عشق ورزیدن و زندگی و عشق را به صورت نوعی کار، نوعی شغل، نوعی زحمت با اشتیاق درآوردیم. سرانجام خشته و خشمگین شدیم و فریاد همدیگر را بلند کردیم.

چرا همه ما مدام زل می زنیم، خمیازه می کشیم، می جنبیم، هول می زنیم، به همه کاری دست می زنیم و سر هیچ کاری بند نمی شویم، همه چیز می خوریم و هیچ وقت سیر نمی شویم؟

همدیگر را دوست می داریم، دوستی­مان گرم و عمیق است، ولی چگونه ان دوستی را نشان می دهیم؟ ما برای خاطر یکدیگر سخت به هیجان می آمدیم، وجد و شوق داشتیم، از یکدیگر نفرت پیدا می کردیم، از یکدیگر در شگفت می شدیم، یکدیگر را تحقیر می کردیم. وقتی که مدت درازی از یکدیگر دور می ماندیم دلتنگ می شدیم و از فکر دیدار اشک می ریختیم، بیمار عشق و محبت بودیم: اما وقتی که یکدیگر را می دیدیم، دیدارمان سرد و خفقان آور بود، بدون تاسف از هم جدا می شدیم استادان دانشمند ما جماعتی فضل فروشند، توده ای از فساد اجتماعی. ما یتیم هستیم، مردمی بدون وطن. جهان باستان مسحور کننده است. بذر همه چیز های بزرگ و شریف و دلیرانه در زندگی آن وجود دارد، زیرا که شالوده آن زندگی از غرور شخصی تشکیل می شود، و از قدس و حیثیت فرد.

. وقتیکه زیر پوشش دین، و با پشتیبانی تازیانه، دورغ و دغل را به عنوان حقیقت و فضیلت تبلیغ می­کنند نمی توان خاموش نشست.

بله، من تو را دوست می­دارم، با همه شوری که یک انسان، که با پیوند خون به کشورش وابسته است، امید و افتخار و مایه سربلندی و یکی از رهبران آن کشور در راه آگاهی و تکامل و پیشرفت را دوست می دارد . روسیه رستگاری خود را در عرفان یا زیبایی پرستی یا خداپرستی نمی بیند، بلکه رستگاری را در دستاورد های آموزش و تمدن و فرهنگ انسانی می بیند. روسیه نیاز به موعظه ندارد  (چون به قدر کافی موعظه گوش کرده است)، به دعا هم نیازی ندارد (چون دعا هم بسیار بلغور کرده است)، روسیه به بیدار شدن حس حیثیت انسانی در میان مردم نیاز دارد، که قرن ها در میان لای و لجن گم شده است.

 

کتاب متفکران روس نوشته آیزایا برلین اندیشمند برجسته انگلیسی روسی، که در مورد اندیشمندان روس همچون تولستوی، الکساندر هرتسن و ویساریون بلینسکی مقاله نوشته است و در دورن نوشته ها هم، از بسیاری فعال اجتماعی روس همچون باین یاد کرده است و به بیان نظرات و اندیشه های آنان پرداخته، کتاب دوست داشتی است علی الخصوص در برخی فصول همچون بلینسکی ولی نکته اینجاست که اگر آشنایی آدمی با ادبیات روس کم باشد چندان لذت نخواهد برد چرا که این اندیشمندان روسی اندیشه خود را در قالب داستان های خود و ادبیات روسی عرضه کرده اند و برلین هم به بررسی این اندیشه ها در درون ادبیات روی آورده است. هرتسن تنها کسی است که یک و سر و گردن در اندیشه از دیگران بالاتر است و دیگران تنها فعالان اجتماعی هستند که برای جذب مردم روی به اندیشه آوردند یا بیشتر روی به سخنرانی های آتشین.

در اصل برلین معتقد است که روسیه اندیشمند اصیل نداشته یا به عبارت بهتر فیلسوف در این کشور رشد نکرده بلکه فعالان اجتماعی ظهور کرده اند که زاده روسیه و زیست جهان روسی هستند.

نمی دانم مرتبط هست یا نه ولی آقای بابک می گفت: بزرگی هنر روسیه به محتوا نبود بلکه به فرم بود. در اندیشه ورزی هم، شرایط روسیه هست که چنین اندیشمندانی را پرورش داده و به چنین مسائلی سوق داده و دردمندشان کرده است. شاید توضیح بهتر این هست که اندیشمندان روسی ایدئولوگ هستند تا فیلسوف چرا که با توجه به شرایط خودشان دست به ساخت نظام اندیشه ای زدند و پا را به ساحت اندیشه  نوعانسان نگذاشتند.

چیز  بیشتری برای گفتن د مورد کتاب ندارم و می توانم توصیه کنم که آشنایی نصفه و نیمه برای خوانش کتاب ضروریه همچون آشنایی با آثار تولستوی ولی از طرف دیگر برخی از نویسندگان هم فکر کنم هیچ اثر ترجمه شده ای در ایران ندارند که بشود مطالعه­شان کرد همچون بلینسکی.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها