کتاب در انتظار گودو نوشته ساموئل بکت اولین نمایشنامه ای است که از این نویسنده می خوانم. کتاب پریشان خاطره هست یعنی خواننده اصلا نمی داند چه خبره. دو نفر همینطوری ایستادند منتظر یک شخص دیگه که اسمش گودو ولی دو نقش اصلی یعنی ولادیمیر و استراگون انقدر منتظرند که حتی زمان را هم فراموش کردند و برای فراموش کردن خودشان یا به عبارتی گذراندن وقت برای رسیدن به لحظه موعود، دست به بازی با همدیگر یا بحث و جدل با دو شخصیت دیگر می کنند. حقیقت مطلب این هست که می شود تفسیر های متفاوتی از انتظار انجام داد و هر کسی می تواند برداشتی از داستان داشته باشد ولی آنچه که خود نویسنده با آن اشاره می کند درد انسانی است انسانی که فقط منتظره، منتظر رسیدن به به گودوی خود. اخیرا با اندیشه سوزان سانتاگ در سخنرانی صالح نجفی با عنوان علیه تفسیر» در کانون فکر آرکه آشنا شدم و به نظرم سانتاگ حرف بدی نمی زند و تفسیر موجب می شود ما با پیش فهم های خودمان دست به شناخت یک مطلب بزنیم و از اصل مطلب که نویسنده قصد بیان آن را داشته غافل بشویم.

یکی از مشکلاتی که با این نوع نوشته ها دارم این هست که کتاب برای یک اجرا نوشته شده بود و مترجمش هم کارگردان تئاتر بود و من خودم از اواسط کتاب خواندن جزئیات صحنه را کنار گذاشتم چون واقعا خسته کننده بود ولی در یک فرصت مناسب باید انها را خواند چرا که مطمئنا در دریافت حس داستان کمک فراوانی می کند.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها